به پایگاه راهنمایی و مشاوره اسلامی «همراز» خوش آمدید

چندیست هوای چشم من بارانی است/هر خشت دلم بیانگر ویرانی است/بیماری دوری از خراسان دارم/تجویز پزشک من "حرم درمانی" است

به پایگاه راهنمایی و مشاوره اسلامی «همراز» خوش آمدید

چندیست هوای چشم من بارانی است/هر خشت دلم بیانگر ویرانی است/بیماری دوری از خراسان دارم/تجویز پزشک من "حرم درمانی" است

به پایگاه راهنمایی و مشاوره اسلامی «همراز» خوش آمدید

مقام معظم رهبری (مد ظله العالی):
امیدوار هستم که مردم ما به این موضوع توجه کنند که مراجعه به متخصص روان و مشاور در امر مسائل روانی به خصوص برای محیط خانواده یک ضرورت است.


دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۲ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

حلول ماه مبارک ربیع الاول برشما مبارک

اگر بطلبند یک طلبه | جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ق.ظ

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد


نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد


سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد


مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد


چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد


فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد


چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده


عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد


شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست


از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی


رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید


عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته


پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد


آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز


شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد

سید حمیدرضا برقعی قمی

  • اگر بطلبند یک طلبه

شهادت پیامبر اعظم و فرزندانش علیهم السلام تسلیت باد

اگر بطلبند یک طلبه | دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ق.ظ

شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

امام سوم

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

آن امامی که تا سحر امشب

روی لب های من غزل می ریخت

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و زحل می ریخت

آن کریمی که در پیاله دست

هرچه می ریخت لم یزل می ریخت

از هر آن کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

تیغ خشمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

شتر سرخ را به خون غلتاند

لرزه بر لشگر جمل می ریخت

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

سید حمیدرضا برقعی قمی

28 صفر

  • اگر بطلبند یک طلبه